هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

نوروز

سلام گلهایی مامان فردایی چهارشنبه سوری صبح زود عازم شمال وبا به قول شما خونه دریا شدیم چهارشنبه دایی اراز ومادر جون وپدرجون ومائده جون ودایی فراز خونه ما بودن ودر بالکن خونه جشن گرفتیم وبعد ما به اتفاق مادر جون وپدرجون عازم شمال شدیم  ودایی فراز باید پنچم می رفت پادگان ودایی اراز ومائده جونم اصفهان روزهایی اول هوا عالی بود من شروع به خونه تکونی ویلا کردم وکار وکار شما پی شیطنت وشیطنت  ویلاو محوطه وساحل خییلی دوست دارید ومخصوصا همسایه ها هم شما را بی نهایت دوست دارند وعید ها تقریبا تمام ساکنین شهرک می اییند وکلی بچه هست که از صبح تا غروب بازی کنید ویازی ..جوری که بابدبختی می توانیم از شهرک پا بیرون بگذاریم جوری که یک روز قبل ...
19 فروردين 1395

حس بی پایان مادری

  انروزها فقط من بودم ومن درس  وکتاب وکار ودادگاه ودوستانم وخانواده ام که همیشه  مایه ارامشم بودند بعد مردی از تبار خوبیها از نژاد مهربانی همرا ه و همسفر من شد در مسیر زندگانی سالها در کنا ر هم کار کردیم وکتاب  خواندیم  وسفر رفتیم گشتیم وگشتیم تا زمانی که من نام مادر را  از خداوند تمنا کردم وبار دگر مادر شدم اری یک تجربه تلخ  را سپری کردیم وجواب ازمایش نوید اغاز دوباره بود من بار دیگه باردار بودم وحس ترس ونگرانی دوباره چنگ می زد به گوشه ای قلبم با خود عهد بستم به گذشته نیندیشم ولی مگه می شد  روزهای نه چندان اسا ن اغاز شده بودومن  مشتاق ونگران در ستیز ..گاه ناامید وگاه امید وار روزگار سپری می ...
12 فروردين 1395
1